ابر هست ،باران هست،غروب هست،حافظ هم هست،پس کلمات دست خودشان نیست اگر می رقصند،گرداگرد مزار حافظ را چراغانی کرده اند …گل کاشته اند …همه آمده اند…اما باز آن وسط حافظ تنهاست…می بینمش تنهای ،تنهای تنها…خواجه وقتی تو آمدی ما با ادب شدیم،ما هم برای خودمان محتشم شدیم…چه کرده ای با ما…قبل از غزل نه سرو بود ،نه رود بود،آیینه جهان نمای دو عالم کبود بود،حالا جهان بیاید و ما را نظر کند…در دست ما طلسم ادب را نظر کند…حافظ از آن ماست ،به عالم نمی دهیم…در سخن میان ماست به خاتم نمی دهیم…
به قلم سرکار خانم دکتر سمیرا شیخ علیا لواسانی